الفباي دزفول
الفباي دزفول
الف ب پ ت تا نون دزفول
الفباي عشق است مديون دزفول
سپندارمذگان اين قوم رستان
به پرتاب آتش به گيسون دزفول
همه شير زن صف شكن بي هراسند
زمين و زن و درّ خاتون دزفول
تو را قيصري بود دردانه ديده
سپهدار ديوان مجنون دزفول
شب و شمع هايي كه از خصم تاريك
شده روشن اين منزل و تون دزفول
سراپا تنش زخمي از كين دشمن
تن كشور ماست مرهون دزفول
اگر داغ شرط است ما جان دهيم
كه جان مانده از جان و ز خون دزفول
سرانجام عشق است نامش هميشه
غزلخوان اين باغ گلگون دزفول
دلش را به پاييز نسپرد و نگذشت
كه خوش بيند احوال ايسون دزفول
تو اي مرد فاني قوي باش و بي باك
چو مردان مرد و چو بچون دزفول
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |